نتایج جستجو برای عبارت :

نِعْمَتَانِ مَکْفُورَتَانِ اَلْأَمْنُ وَ اَلْعَافِیَةُ

امروز فهمیدم که چقدر دوستشان دارم. هیاهوی مدرسه را، دانش آموزانم را، شیطنت ها و حتی  درس نخواندن هایشان را. امروز فهمیدم که چقدر خوشبخت بوده ایم ما، که دوران طاعون و وبا را به چشم ندیدیم وفقط در کتاب ها خوانده ایم.
این هفته طعم تعطیلی مدرسه چه تلخ بود و ناخوشایند :( ومن فهمیدم که تعطیلی باید شیرین باشد و دلچسب ،مثل تعطیلی روزهای آخر اسفندماه که باد بوی تازگی ها را به مشام جانمان می رساند و آوای شلوغی بازارها، شوق خرید، عطر چای و پایان خانه
سلام
پاییز دوازده
 
"... بسیار دوستانه از سرماخوردگی‌ام  مراقبت می‌کنم. آبریزش بینی را دوست دارم و دستمال به دست بودن را و از همه شیرین‌تر، انتظاری باشکوه برای یک عطسه، عطسه‌ای نشئه‌آور. چنان مرا بتکاند که روحم جابه‌جا شود.
تنها مرضی که همه را از پا انداخته و کسی را نکشته...
صدای مادر می‌آید، از زیر در. برای زن همسایه از اتفاق دیشب می‌گوید."
 
 
پ ن : جملات بالا از رمان دیلمزاد است.  ص226  - مناسب احوالات این روزهای ما.
پ ن : «نِعْمَتَانِ مَکْفُ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

TASIAMAG