نتایج جستجو برای عبارت :

دگر پُل بین های اطرافت را بشناس

از سفره ی انقلاب، امسال یه روز تعطیلی وسط هفته نصیب ما شد، و یه همسایه ی دیوار به دیوار که ظاهرا از صبح کرم گوش گرفته و میخونه : آمریکا آمریکا مرگ به نیرنگ تو، خون جوانان ما میچکد از چنگ تونامبرده بانو و حدودا ۶۰ ساله میباشد -_-
میفرماد دشمن در درون توست، آمریکای درونت را بشناس، و به آن مرگ فرست، حتی میفرماد آمریکا ی زمانه ات را بشناس، آمریکای کشورت را!
تکبیر!
یه وقتایی یه جورایی یه کسی به یه موقعیتی می رسه و حد خودش را فراموش می کنه. به این افراد چی می گید؟
 
آیا واقعا ما وقتی با این افراد برخور می کنیم بهشون میگیم که حد خودت را بشناس؟!
 
آیا واقعا درسته که بگیم؟
 
وقتی این افراد در جایگاه های مدیریتی قرار میگیرند چی؟ آیا ما بهشون گوشزد می کنیم؟ یا فقط چاپلوسی می کنیم؟
 
چرا؟ واقعا چرا؟
 
علی‌ایحال اگر نمیدانید بدانید و آگاه باشید که اسم این وسیله بادنماست. اصولا وسیله سست عنصریست و از خودش اختیاری ندارد و از اینرو روزی راستی است و روزی چپی، روزی یزیدی است روزی حسینی، روزی دم از ایرانی بودن و عرق ملی میزند و روزی روی پروفایلش عکش پرچم فلان کشور را میگذارد .
خلاصه خواستم یادآوری کنم بادنماهای دوروبرت رو بشناس و فاصله‌ی قانونی رو باهاشون رعایت کن
 
#همین
یکی از بیماری هایی  که کمتر به آن توجه می شود، و خیلی ها با آن آشنایی ندارند و تنها کسانی که به این بیماری دچار هستن و یا بااشخاصی که دچار این بیماری اند سر و کله زده اند ؛ نسبت به این بیماری آگاهی و اطلاعات لازم را دارند، لابد کنجکاو شده اید که این بیماری چیست ؟  عارضم به حضور منورتان این بیماری دگر پُل بینی است. بیمار دراین حالت تمام انسانهای اطراف خود را پُلی برای عبور خود و خرش !!! می بیند تا به راحتی و سلامت از آن عبور کرده و به مقصد برس
یکی از مصیبت‌های عمر ما این است که اشخاص کم کم دارند جانشین ارزش‌ها می‌شوند. این خطرناک است. انقلاب ما  انقلاب ارزش‌ها است. “اِعرِف الحَقَّ تَعرِف أهلَهُ” تعلیم اسلام و تعلیم مولا علی علیه‌السلام این است. تو ارزش‌ها را بشناس و اشخاص را با ارزش‌ها بسنج. مبحث‌ها باید بر محور ارزش‌ها باشد. درود باید بر ارزش‌ها باشد. درود بر شهیدان، این می‌شود درود بر ارزش. درود بر انسان‌های مخلص، این می‌شود حمایت از یک ارزش. درود بر کسانی که از بام تا شا
کتاب مسیحایی: مسیح زمانه ات را بشناس!
کتاب مسیحایی : علی مؤذنی
معرفی:
انسان بدون یک مسیح، امیدوارانه نمی ­تواند زندگی کند. روشنایی، پویایی، رشد و حیات با مسیح دوران را نشان می­ دهد.یکی مسیح را در آغوش می­ گیرد تا تمام حیات را در قلبش به جریان درآورد و یکی مسیح را بر دار می ­خواهد، بیابان ­نشین و تنها، تا خودش جلو برود …. تا تو خودت چه بخواهی!
خلاصه:
از تولد حضرت عیسی تا به آسمان عروج کردنشان را نوشته است. نوع برخورد مردم، کاهنین، شاگردان و …
نوشته بود میتونی سر ریز بشی ب سمت عرفان و الهی و.. 
و میتونی آنقدر غرقش بشی و توجیه کنی اشتباهاتش رو و در اخر حسرت بخوری..
و انتخاب من؟
سکوت ..
حرف زدن شیرینه اما اونی ک نهایت میدی تحویل طبیعت اطرافت مهمه و من نمیدونم تهش چ خواهد شد..
#ش یا شایدم #آدم جدید از نوع شهر دلبر
 
ساده که می شوی،همه چیز خوب می شود!
خودت...غمت...مشکلت...حرف هایت...آدم های اطرافت...حتی دشمنت!
یک آدم ساده که باشی،برایت فرقی نمی کند که تجمّل چیست؛که قیمت تویوتا لندکروز چند است؛بنز آخرین مدل، چند ایربگ دارد...
مهم نیستنیاوران کجاست؛شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه
 
 
ادامه مطلب
در سفر های گروهی لذت بیشتری وجود دارد، جمع دوستانه است و کلی سوژه برای شاد بودن وجود دارد. اما همین سفر های دوستانه هم گاهی با کدورت تمام می شوند و در آخر دلخوری به وجود می آید اما چرا؟
در اینجا چند مورد را که باعث می شود دلخوری در پایان سفر وجود داشته باشد را مرور میکنیم.
وقت نشناسی و خوش قول نبودن یکی از عمده ترین اتفاقات است که باعث کدورت می شود. وقتی همه جمع اند و یکی دو نفر خیلی دیرتر سر قرار حاظر می شوند می تواند به راحتی ایجاد کدورت کند.
شف
بعضی آدمها ،انگار چوب اند…تا عصبانی می‌شوند ،آتش می‌گیرند،و همه جا را دودآلود می‌کنند،همه جا را تیره و تار می‌کنند،اشک آدم را جاری می‌کنند...
ولی بعضی ها این طور نیستند؛مثل عودند...وقتی یک حرف میزنی که ناراحت می‌شوند ، و آتش می‌گیرند،بوی جوانمردی و انصاف می‌دهند ،و هرگز نامردی نمی‌کنند.
این است که هر کس را می‌خواهی بشناسی، در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس!
 
 
یک عده ای هم هستند که تا دیروز همه اش در کوچه و خیابان و بازار بودند و کارهای عادیشان را انجام می دادند. ولی درست از امروز صبح، همزمان با انجام سم پاشی ضد کرونایی، بست نشسته اند در خانه و بیرون نمیروند! به نظرم اینها خودشان کرونا ویروس باشند!
آسمان را تابیدن به پیمانه‌ی عشق، و زمین را از خون سرخ انار سیراب کردن، به پیمان نور. خورشید را در خویش جستن، و از خویش برون افکندن، و خواب را دیدن و با مضراب نواختن. از رویاها جامی شایسته‌ی سرمستی بهر مردمان هدیه آوردن. از اندوه روی برگرداندن و از ترس و عذاب، و زهد را به صلّابه‌ی وجد کشیدن. 
مست کن! آرام باش! بیندیش! بنگر! بیدار باش، با چشم دل. ظرف‌ات را بشناس، خودت را بشناس. بال‌هایت را تا آنجا که میسّر است بگشا، نه کم و نه افزون. خدا با توست، م
بعضی آدمها ،انگار چوبند…تا عصبانی می‌شوند آتش می‌گیرندو همه جا را دودآلود می‌کنندهمه جا را تیره و تار می‌کننداشک آدم را جاری می‌کنند...ولی بعضی ها این طور نیستندمثل عودند...وقتی یک حرف میزنی که ناراحت می‌شوند و آتش می‌گیرند بوی جوانمردی و انصاف می‌دهند و هرگز نامردی نمی‌کنند
این است که هر کس را می‌خواهی بشناسی، در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس ...
الان خیلیا هستن تو اینستا هم میبینمشون در به در دنبال اون پسرین که به خیال خودشون لگد زده به پهلوی دختر چادریه
خب مومن یه ذره چشاتو واکن ببین جفت پاهای پسره رو زمینه و رنگ شلواری که داره لگد میزنه با رنگ شلوار پسره فرق داره بعد تگ بزن مغیره زمانت را بشناس و جایزه بزار برا هرکسی که اون پسره رو بهت معرفی کنه :/
روی یک موضوع خیلی مهم تمرکز کرده‌ام؛ اینکه افسار فکرم به دست خودم باشد. رنج می‌کشم از اینکه حرف‌ها و قضاوت‌های آدم‌‌ها می‌تواند روحم را خسته کند. که به آنها، ورای آنچه سزاوارش باشند، اهمیت می‌دهم. شاید کم‌فعالیتی و خلوت بیشتر این روزها هم، به این حساسیت‌ها دامن زده است. ولی نباید، نباید ضعیف باشم. 
انسان چیست؟ مجموعه ای افکار و احساسات.
عده ای به تعدادی از افکار اعتقاد پیدا کرده اند و جزو هویت شان شده است، عده ای نیز به تعدادی احساسات اعتیاد یافته اند. منظورم از اعتیاد چیست؟ برای مثال احساس شهوت را در نظر بگیرید، این احساس مواد شیمیایی درون بدن تان تولید می کند و باعث احساس لذت درون بدن تان می شود، وقتی تعداد این تجربه ها زیاد شد، برای تجربه بیشتر این احساس، بی قراری می کنید و به مواد شیمیایی مرتبط با این احساسات معتاد می شوید.
خودت را ب
روی یک موضوع خیلی مهم تمرکز کرده‌ام؛ اینکه افسار فکرم به دست خودم باشد. رنج می‌کشم از اینکه حرف‌ها و قضاوت‌های آدم‌‌ها می‌تواند روحم را خسته کند. که به آنها، ورای آنچه سزاوارش باشند، اهمیت می‌دهم. شاید کم‌فعالیتی و خلوت بیشتر این روزها هم، به این حساسیت‌ها دامن زده است. ولی نباید، نباید ضعیف باشم. نباید کم ظرفیت باشم.
دلم میخواد غر بزنم.
از اینکه یه عالمه کار دارم و هنوز حتی نتونستم از بین 5 تا تحقیقی که توی عید باید حاضر میکردم، یکی اش رو کامل کنم. از اینکه اینقدر کندم و سرعت تحلیلم پایینه. از اینکه از اول عید تاحالا، از بین 5 تا کتابی که انتخاب کرده بودم برای خوندن، فقط کم حجم ترینشون رو تونستم تموم کنم ...
سقراط به این تفکر یونیان باستان که میگفت " خودت رو بشناس" اعتقاد داشت.
خب، یعنی اینکه بعد از 25 سال زندگی کردن در این جسم و با ویژگی های موجود روحی و شخصیتی،
بعضی متخصصان معتقدند که عبارت اصلی یونانی «خود را بشناس» به معنی آن است که «بدان فقط یک انسان هستی». یعنی همان طور که ما در روان کاوی می‌گوییم، آنچه باید «پذیرفت» یا «با آن کنار آمد»، میل کودکانه‌ی ما به بازی در نقش خدا و نیاز همه‌جایی‌مان به اینکه طوری با ما رفتار کنند که انگار خداییم. (عشق و اراده، رولو می، ترجمه سپیده حبیب، نشر دانژه، چاپ اول، صفحه 203)
نگذارید بچه ها گریه کنند، زیرا باران هم غنچه را تباه می کند. (ژان پل سارتر)
سلام علیکمطاعاتتون قبول
به این جمله دقت کنید:
"مسئله فلسطین، مسئله اسلام نیست مسئله انسانیت است"
دیروز در خبرها می خوندم که یه فرد جاهل گفته کاش در ایران اجازه می دادند همونطور که موافقین فلسطینی ها، راهپیمائی می کنند موافقین اسرائیل هم راهپیمائی می کردند!!!!!!
بدا بر احوالتون.....
پناه بر خدا از این میزان حماقت...
پناه بر خدا از این عاقبت....
"شمر زمان امام حسین مُرد، شمر زمانه ات را بشناس"
فتامل...
ادامه مطلب
فکر نورانی
دلم می خواهد فکری نورانی داشته باشم.. فکر نورانی چیست ؟ اول فکر تاریک را بشناس .آنهـایی که هرچه برایشـان آیه و روایت بخـوانیم و مـوعظه کنیم و هرچه قـدر پنـد و انـدرز و نصـیحت کنیم، هیـچ فایـده ای برایشان نداشـته باشـد. فکر تاریک
ادامه مطلب
بعضی آدمهاانگار چوب اند …تا عصبانی می‌شوند، آتش می‌گیرند،و همه جا را دودآلود می‌کنند ،همه جا را تیره و تار می‌کنند ،اشک آدم را جاری می کنند ...ولی بعضی‌ها این طور نیستند ؛مثل عود اند ...وقتی یک حرف میزنی که ناراحت می‌شوند،آتش می‌گیرند،ولی بوی جوانــمردی و انصاف می‌دهند ،و هرگز نامردی نمی‌کنند ...این است که می گویند :«هر کس را میخواهی بشناسی، در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس.»
 
(( انشاالله که هیچ وقت اون چوبه نباشیم و قوی باشیم. مهرسازی ز
1. به نقطه‌ای تو زندگیت می‌رسی که متوجه میشی چی خوشحالت میکنه و این خوبه چون تو بزرگ شدی... آسایش و آرامش خودت رو بر هر چیز اولویت بده؛ انتخاب کن که وقتت رو چ جوری و با چه کسی بگذرونی
2. بعد دانشگاه دوست واقعی خیلی کم پیدا میشه ولی این فرصت رو به آدما اطرافت و به خودت بده تا دوست پیدا کنی!
3. هر چی به انتهای دهه دوم زندگیت میرسی بیشتر متوجه میشی که کارت، فقط یک شغل نیست! آینده توعه
ادامه مطلب
به همکارم میگویم:
آثار افسردگی رو بعد از این ایامی که خلوتم را از من گرفته در خودم احساس میکنم...
خودم رو میشناسم... یکی دو روز خلوت میخوام... به دور از همه...
گفت: میخوای خونه فامیلمون رو توی جاسب برات رزرو کنم بری اونجا؟...
گفتم: دلم میخواد چادر مسافرتی رو بردارم برم توی ارتفاعات جاسب... و شب رو توی اون ارتفاعات بیتوته کنم..
و چند ساعت توی تاریکی شب فقط صفحه محدّب نگاه من باشه و صفحه مقعر آسمان با تمام ستارگانش...
و او چه میدانست من از اتحاد آینه محدب
زندگی بالا و پایین زیاد داره.یه روز بالای قله یه روز هم روی زمین خاکی.یه روز ناراحت یه روز خوشحال.یه روز تنها یه روز هم اطرافت پر از آدم.به پایین بودنت توجه نکن ،اخرش توهم به سمت بالا حرکت میکنی .باید از لحظه هایی که پایین هستی و با سختی ها میجنگی لذت ببری .باید تلاش کنی از پایین به بالای کوه برسی .هر  بار بالا رفتن  از کوه پایین آمدنی هم داره.پس از تمام لحظه های باهم بودن و تنها بودن خود لذت ببرید.ما بیش از یک بار زندگی نمیکینم همیشه نگاهت به با
نیازی به دوربین عکاسی حرفه ای هم نیست فقط کافیست گوشی هوشمندت را برداری و کمی از شهر و آدم هاو شلوغی هایش فاصله بگیری و به اطرافت نگاه کنی. از آن نگاه های معمولی که همیشه میکردی هم، نه ، نگاهت را عوض کن . سعی کن عینک بدبینی ات را  دور بیندازی و از پشت دوربین گوشی ات اطرافت را ببینی . سعی کن مانند عکاسان و جهان بینان دنیا را بنگریآن وقت خواهی دید که دنیا چقدر زیبا بوده و تو هرگز متوجه این زیبایی ها نبوده ای. زیبایی هایی که عکاسان سعی میکنند آن ر
نیازی به دوربین عکاسی حرفه ای هم نیست فقط کافیست گوشی هوشمندت را برداری و کمی از شهر و آدم هاو شلوغی هایش فاصله بگیری و به اطرافت نگاه کنی. از آن نگاه های معمولی که همیشه میکردی هم، نه ، نگاهت را عوض کن . سعی کن عینک بدبینی ات را  دور بیندازی و از پشت دوربین گوشی ات اطرافت را ببینی . سعی کن مانند عکاسان و جهان بینان دنیا را بنگریآن وقت خواهی دید که دنیا چقدر زیبا بوده و تو هرگز متوجه این زیبایی ها نبوده ای. زیبایی هایی که عکاسان سعی میکنند آن ر
 
 
حواست باشه اگر در دوران بحران به چیزی یا کسی وابسته شدی، عادتش می‌تونه ویرانگر باشه. 
 گاهی یک لحن، یک احساس یا حتی پیام‌هایی که هر روز تکرار می‌شن و با خونسردی ازشون می‌گذری، وابسته‌‌َت می‌کنن.
 چنان وابسته‌َت می‌کنن که گیر می‌افتی.  
حتی در دوران رهایی از بحران، گیر می‌افتی و این همون خودفریبی‌ست. 
این که خیال می‌کنی اون‌ها نجات‌دهنده بوده‌ن. 
شاید اینطوری باشه و شاید هم نه...
 می‌دونی که من آدمِ حکم قطعی دادن نیستم، اما حواس
بذری از دست هایت می روید،رشد می کند،بزرگ می شود.
هزار هزار شاخه از آن،به این سو و آن سوی جهان اطرافت سرک می کشد
و هر برگ از آن را،
به دست های کودکی می رساند،
که امید به آینده ای سبز را انتظار می کشید.
امیدی که روزی از دست های بخشنده ی تو برخاسته بود...
زندگی بالا و پایین زیاد داره.یه روز بالای قله یه روز هم روی زمین خاکی.یه روز ناراحت یه روز خوشحال.یه روز تنها یه روز هم اطرافت پر از آدم.به پایین بودنت توجه نکن ،اخرش توهم به سمت بالا حرکت میکنی .باید از لحظه هایی که پایین هستی و با سختی ها میجنگی لذت ببری .باید تلاش کنی از پایین به بالای کوه برسی .هر  بار بالا رفتن  از کوه پایین آمدنی هم داره.پس از تمام لحظه های باهم بودن و تنها بودن خود لذت ببرید.ما بیش از یک بار زندگی نمیکینم همیشه نگاهت به با
چقدر خوبه که آدمایی هم اطرافت باشن که باهات هم عقیده باشن و تشویقت کنن بابت خوبی هایی که داری و گاها ازت تعریف کنن این آدما باعث میشن از خودت و خوبیایی که داری ناامید نشی و خودتو بهتر کنی تا شاید هیچ کس نبینه و ندونه ولی اونا با توجه و تشویق کردناشون حالت بهتر میکنن و خوب تر شدنت میبینن.
مدتها بود که افکار و عقایدم یا مورد تمسخر  قرار میگرفت یا بی ارزش و هیچی شمرده میشد و در هر دوحالت مخالفت میشد باهم.
اما یک دوستی هست که به عقایدم احترام میگذار
بعضی جدایی‌ها را نه جایی ثبت می‌کنند نه شاهدی دارند و نه کسی متوجه‌شان می‌شود. تنها می‌شوی، تنهاتر می‌شوی، می‌شکنی، خرد می‌شوی، از بین می‌روی بدون اینکه کسی بداند، کسی بفهمد، بدون اینکه جایی ثبت شود یا امضایی از کسی گرفته شود. تو خسته می‌شوی، سرخورده می‌شوی، ترک می‌کنی بدون اینکه حلقه‌ای از دستت جدا شود بدون اینکه عکسی پاره شود، خاطراتی سوزانده شود، فریادی زده شود. تو آب می‌شوی، دگرگون می‌شوی بدون آنکه چیزی در دنیای بیرونت سانتی
این که همیشه سردرد با تمام ثانیه هام عجین شده رو حتی سینوزیت هم نمیتونه گردن بگیره، اصلا در توانش نیست.
بعد هر گریه و خنده و عصبانیت و سرما و گرما و هرچیز دیگه ای از نوع عمیقش، یه موجود عجیب الخلقه مثل gollum میشینه روی سرم و با همون استایل ترسناکش شروع میکنه به بردن دستش زیر پوست و استخون جمجمه و بعدش فشار دادن. اونم انقدر عمیق و طاقت فرسا که غیرقابل تصوره...
ولی هنوزم میگم که همه ی این دردا نمیتونه سینوسی باشه؛ یه جایی هجوم فکر و سردرگمی ذهنی باع
این که همیشه سردرد با تمام ثانیه هام عجین شده رو حتی سینوزیت هم نمیتونه گردن بگیره، اصلا در توانش نیست.
بعد هر گریه و خنده و عصبانیت و سرما و گرما و هرچیز دیگه ای از نوع عمیقش، یه موجود عجیب الخلقه مثل gollum میشینه روی سرم و با همون استایل ترسناکش شروع میکنه به بردن دستش زیر پوست و استخون جمجمه و بعدش فشار دادن. اونم انقدر عمیق و طاقت فرسا که غیرقابل تصوره...
ولی هنوزم میگم که همه ی این دردا نمیتونه سینوسی باشه؛ یه جایی هجوم فکر و سردرگمی ذهنی باع
 
تا به حال طعم بی‌خیالی را چشیده‌ای ؟!ملس است و دلچسب !چقدر مینشیند به جانت و دلآرام و دلشاد .از تمام اتفاقات اطرافت لذت میبریبی‌خیال باش جانم نگذار رد پای خاطرات روحت را لگد مال کند .بگذر از تمام تلخ کامی‌های روزگارلبخند بزن عمیق نفس بکشو جان ببخش به تمام لحظه‌های بی جانتبی‌خیال باش جانم ...
تجربه ی گشتن توی دنیای تاریکی و بی پناهی، به من یاد داد که این دنیا پر از ناخوشایندیه. آدمایی که در معرض بدی، روحشان خط خطی شده و با این روح خط خطی توی دنیا قدم می زنن.
وقتی که آدم قوی باشه، مشکلی نیست. اما وقتی نباشه هست که می بینه چقدر دنیا آشفته ست... چقدر قلبا رو تاریکی گرفته...
خوبه مهربون بود، ولی مهمه مهربون عاقلی بود. لازمه که قاطی نشد با آدما تا قوی و قوی تر شد. تا قلبتو محافظت کنی  و بتونی مهربون تر باشه. مثل مهسای قبل. مهربونی توی دله. قرار
           
زمانی که کتاب "هنوز آلیس" رو شروع نکرده بودم، فکر می کردم آلزایمر یعنی فراموشی... فراموشی خاطرات و آدم های اطرافت. بعد از خوندنش بود که فهمیدم علاوه بر اون فراموشی ساده، مغز خیلی از عملکردهای خودش رو هم به مرور فراموش می کنه! و متوجه شدم  آلزایمر فقط یک بیماری ساده نیست.
کتاب فوق العاده ایه اگه تا حالا نخوندینش حتما بخونید و ترجیحا با ترجمه حمید یزدان پناه نباشه! هنوز هم معتقدم بدترین ترجمه ای که تا به حال باهاش روبرو بودم ترجمه همین
دیگه عادت کردم به اون خانومه که پشت خط جای تو جواب میده.
حداقل حرف میزنه باهام،
رک و راست مشکلشو می گه!
تفره نمی ره!
عشوه نمیاد!
صاف و پوست کنده اصل مطلب رو میذاره توو کاسم.
تازه حرفشم یکیه! همیشه ...
تا صب هم که بگیرمت بازم نه نمیاره واسم. با حوصله حرفاشو تکرار می کنه اینجوری منم به غم عجیبی که توو اعماق صداشه پی می برم. که هم دردیش باهام اثبات شه.
درد توو صداش یادگاری منم هست ازت. مریضیو صد تا کوفت و زهرمار که چی؟! که دغدغه های ذهنی خانوم واسه شباش ب
زندگی کردن با معیارهای حال حاضر جامعه و بقیه‌ی آدم‌ها خیلی سخت باید باشه. تصور کن برای این که مورد قبولشون قرار بگیری مجبوری انقدر استرس بکشی تا بهترین دانشگاه قبول بشی! مجبوری شغلی داشته باشی که از نظر اون‌ها مناسبه! مجبوری عمل جراحی کنی که به نظرشون زیبا به نظر برسی! رژیم‌های سخت بگیری که اندامت رو بپسندن! مجبوری با زن یا مردی زندگی کنی که از نظر بقیه مناسبه و یا سبک زندگی رو دنبال کنی که جامعه ازت میخواد! شاید متوجهش نشده باشی پس گاهی یه
وقتی به تلوزیون سه بعدی بدون عینکش نگاه میکنی تصاویر درهم برهم میبینی
اما وقتی عینک میزنی هم 
جور دیگری میبینی
 
این روزها به دلایلی قسمتی از گفتگوهای شمس و مولانا رو خواندم
 
وقتی ازون حال و هوا و گفتگو ها میای بیرون و به اطرافت و اتفاقهای اطرافت نگاه میکنی
و مردم اطرافتو میبینی
و نظرات و گفتار اونها رو درباره اتفاقهای جریان زندگی می شنوی
شبیه همون عینک سه بعدی متوجه میشی چقدر دیدگاه ها با هم فرق میکنه
 
ااونها (شمس و مولانا) کجا بودند و ما ک
زندگی بالا و پایین زیاد داره.یه روز بالای قله یه روز هم روی زمین خاکی.یه روز ناراحت یه روز خوشحال.یه روز تنها یه روز هم اطرافت پر از آدم.به پایین بودنت توجه نکن ،اخرش توهم به سمت بالا حرکت میکنی .باید از لحظه هایی که پایین هستی و با سختی ها میجنگی لذت ببری .باید تلاش کنی از پایین به بالای کوه برسی .هر  بار بالا رفتن  از کوه پایین آمدنی هم داره.پس از تمام لحظه های باهم بودن و تنها بودن خود لذت ببرید.ما بیش از یک بار زندگی نمیکینم همیشه نگاهت به با
اعتراف میکنم این مدت که اینجا نبودم ، رفته بودم تلگرام و چنل زده بودم :| که البته هیچی به ذهنم نمیرسه توش بگم!!
خلاصه که دلم برای اینجا تنگ شده و کلا اینجا خلوت و آرومه و وقتی میبینی یه نظرجدید داری یه حس خوشالی یه ثانیه ای بهت میده که با صدتا نظر ناشناس عوضش نمیشه کرد.
اگه بخوام بگم اوضاع چطوره ، باید بگم خوبه . ولی من راضی نیستم . تو این مدت که توی تلگرام بودم به طور اتفاقی چنل دوست دورهی راهنمایی و همکلاسی دورهی دبیرستانم رو پیدا کردم و برای با
سلام...
 
خیلی فکر کردم که برای پست اول چی راجع به خودم بنویسم. مثلا فکر کردم که چطور بگم غمگینم ولی امیدهای کوچیک و بزرگ دارم که مواظبمن. اما راستشو بخواید بیشتر از این، در این لحظه چیزی در سرم جمع نمیشه...میخوام بعدا برم و قسمت درباره ی من رو پر کنم. پس فعلا قلم رو می سپارم به دست های قدرتمند آلبر کامو تا در موردم خیلی کوتاه بهتون بگه...
من متوجه شدم که، در اعماق نفرت درونم، عشقی بی پایان وجود دارد.من متوجه شدم که، در انتهای گریه درونم، لبخندی بی
به نام خدای شنهای طبس



شهید آوینی:
ما اهل دنیا ، از فرمانده لشکر ، همان تصویری را داریم که در فیلم های سینمایی دیده ایم. اما فرمانده های سپاه اسلام ، امروز همه آن معیار ها را در هم ریخته اند. حاج حسـین را ببین ، او را از آسـتین خالی دست راستش بشناس . جوانی خوشرو ، مهربان و صمیمی ، با اندامی نسبتا لاغر وسخت متواضع. آنان که درباره او سخن گفته اند بر دو خصلت بیش از خصائل وی تاکید کرده اند: شجاعت و تدبیر


سخنانی از شهید حاج حسین خرازی
http://www.zamzar.ir/23322/

بسم رب الرفیقزلیخا را سرزنش کردند؛ ملامت شد. پس همه ایشان را دعوت بنمود و به یوسف گفت: هرگاه تو را صدا نمودم بیا و از مجلس عبور کن و هرگز توقف مکن! و به ایشان ترنج داد و گفت: ترنج را میل فرمایید و یوسف را صدا زد...چشم شان که به جمال یوسف افتاد، از خود بیخود شدند، انگشت ها بریدند و خون ها جاری شد! یوسف که خارج شد، به خود آمدند، همه چیز را فراموش کرده بودند، حتی درد را!+ما یوسفمان را ندیدیم؛ نه به چشم ظاهر،نه!پ.نیَا فُضَیْلُ اِعْرِفْ إِمَامَکَ فَإِن
شخصیت دیگر خود را بشناس
 
✍️ زندگی هرکس از گذشته خیلی دور شروع می‌شود. کودکی، دوران نافذ و مهمی است. 
به‌همین دلیل، بخش قابل توجهی از وجود ما را کودک درون کنترل می‌کند.
این کودک در جریان رشد، سرکوب می‌شود، طوری‌که در نوجوانی می‌گوییم: «وقتی بچه بودم، مثل بچه‌ها حرف می‌زدم، مسائل را مثل بچه‌ها می‌فهمیدم و مثل بچه‌ها فکر می‌کردم. اما حالا بزرگ شده‌ام و باید کارهای بچگانه را کنار بگذارم.»
اما باید گوشزد کنم که این حرف‌ها در سطح هشیاری
در میان هرج و مرج ها ... 
در میان همهمه ها... 
در میان آشوب ها... 
تو باید سکوت کنی، سکوتی از جنس اجبار!
هر بار لب به اعتراض می گشودی، ندایی از سوی آنها بر سرت نهیب می زد:
هیس! تو حق حرف زدن نداری...!
گویی، آنها می پندارند تو انسان نیستی، تو درد نداری، تو زجر نمیکشی، تو، موجودی هستی از جنس سنگ که در میان آنها چشم گشوده و حق اعتراض ندارد...
گاهی اوقات با خود میگویی شاید آنها فولادی آبدیده هستند که طوفان های اطرافت را نسیم و درد هایت را «لوس بازی» می نامد.
آدم های ساده را دوست دارمهمان ها که بدی هیچکس را باور ندارندهمان ها که برای همه لبخند دارندهمان ها که همیشه هستند،برای همه هستندآدم های ساده راباید مثل یک تابلوی نقاشیساعتها تماشا کردعمرشان کوتاه استبسکه هر که از راه می رسدیا ازشان سوء استفاده میکند یازمینشان میزندیا درس ساده نبودن بهشان میدهدآدم های ساده را دوست دارمبوی ناب "آدم" میدهندساده که میشویهمه چیز خوب استخودتغمتمشکلتغصه اتهوای شهرتآدم های اطرافتحتی دشمنتیک آدم ساده که باشیبر
 
آنقدر سرگرم دوست داشتن زندگی باش که هیچ فرصتی برای نفرت نداشته باشی .
هر روز فرصتی تازه است تا بهتر از دیروز باشی . پس ...شاد باش وشادیت را به اطرافت منتشر کن ." من می تونم " فقط دو کلمه است . اما اگه همین یه جمله رو باور کنیدنیارو می تونی زیر و رو کنی . باور کن دوست قدرتمندم .فقط اراده کن ...
تو روابط رمانتیک چیزی که برام مهمه اینه که بفهمیم این رابطه داره شکل میگیره، ببینیم که آجرهاش داره دونه دونه روی هم گذاشته میشه. بفهمیم چرا، حسش کنیم که چرا. عشق تو یه نگاه؟ وابستگی به خاطر رنگ چشم؟ نه نه. اینا واقعیت ندارن. اون چیزیه که از یه جرقه شروع میشه و اروم اروم شعله میگیره. بعد یهو میبینی که از درون گرمی و یخ های اطرافت آب میشن. و بعد جرئت میخوای که این گرما رو توی اون هم حس کنی. 
این بهترین نقطه مثبتی بود که call me by your name برای من داشت. 
فیل
میخاستم عاخرین دقایق ۱۸ سالگیم رو بشینم ویچر ببینم. اما تصمیم گرفتم اهنگ‌های سبک ایندی و ملایم گوش کنم و اینجا بنویسم تا ۱۹ ساله بشم.
تازه از حمام اومدم و موهام نم داره، روی تختم دراز کشیدم و فکر میکنم و مینویسم. سال سختی بود واقعن. کی فکرشو میکرد منی ک عاشق هنر بودم و اصلن رفتن ب ی شهر کوچیک توی برنامه ام نبود الان دانشجوی اتاق عمل باشم و کاشان درس بخونم؟ پارسال این موقع حتی بهش فکر هم نمیکردم...
۱۸ سالگی عجیب بود. با رویاهام فاصله داشت. یادمه
برای هر کاری آدما اول فکر مکنن ... تو هم برو بشین با خودت فکر کن که این حرفا و کارات از دوی عقله ، یا اصلا کسی این حرفارو باور میکنه ... 
بعد بیا بگو من اینجوریم ....
تو هنوز خودتو  نشناختی ... خودتو باور نداری ... بعد میخوای دیگران رو قانع کنی ؟؟؟ میخوای دیگران رو ادب کنی ؟؟؟ نظر دیگران رو عوض کنی ؟؟ مگه این دیگران چه خیری به تو رسوندن که میخوای طرفو تغییر بدی تا با تو راه بیاد ...
اگه تنهایی و حس تنهایی میکنی ، چرا از بقیه فاصله میگیری و دشمنشون میشی ؟؟؟
هیچ چیز برای دین خطرناک تر از پوشاندن لباس دین بر تن سکولاریزم نیست. سکولاریزم دینی، بریدن سر دین با خود دین است؛ دینی که قرار بود در مقابل ظلم قیام کند و نگذارد که مردم تا تحقق اقامه قسط و عدل و استقرار هدایت الهی ساکت بماند. از این جهت نفی سکولاریزم در نهادهای دینی نظیر حوزه، منبر و هیئت بسیار مهم و جدی است.

ادامه مطلب
عَنْ زُرَارَةَ قَال:َ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): اعْرِفْ إِمَامَکَ فَإِنَّکَ إِذَا عَرَفْتَهُ لَمْ یَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ
الغیبة، محمّد بن إبراهیم النعمانیّ، ج1، ص 329، باب 25، ح1
امام صادق علیه السلام فرمودند: امام خودت را بشناس چرا که اگر او را شناختی پیش آمدن این امر(ظهور وبرپایی دولت اهل بیت علیهم السلام) یا به تاخیر افتادنش به تو ضرری نمی رساند.
أهنّی وأبارک لکم مولد الامام المهدی علیه السلام حجّة الله ع
✅  بارها شنیده ایم: «فکر کن، تفکّر خوب است» گفته اند: «سعی کن طرز فکر خودت را عوض کنی و برداشت های بهتری از رویدادهای اطرافت داشته باشی.» اما کمتر به ما گفته اند که چگونه تفکّر بهتری داشته باشیم. گاهی گمان می کنیم از صبح تا شب فکر می کنیم؛ اما به دلیل آن که تفاوت خیال پردازی، توهّم و تکرار خاطرات را، با تفکّر صحیح و استفاده از عقل نمی دانیم، اسیر هیجانات و برداشت های غلط از زندگی می شویم. 
کتاب « ... لحظه ای درنگ» ، با نثری روان و سرشار از نکات اص
من قارچ خیلی دوس دارم!
جایی که کار می‌کنم توی وعده‌های غذاییش قارچ آبپز (یا بخارپز؟) هم هست. بار اولی که خوردم دیدم این خیلی با تصورات و انتظارات من از قارچ فرق داره. و مثلن قارچ سوخاری یا حتا کبابی کجا و این کجا؟! اصلن ماهیتش رو زیر سوال برده بودن و یه چیز دیگه بود اصلن! خب طبیعتن من دیگه نباید قارچ این شکلی بخورم. اما هر بار که می‌بینم دامنم از دست میره و باز یه ناخنکی میزنم. به این امید که شاید با ادویه‌ای چیزی طعمش فرق کرده باشه. اما نه! همون
خرید کتاب رابطه عبد و مولا استاد پناهیان با همکاری موسسه عصر بیان معنوی انجام می شود.
*آب را گِل نکنیم ...*
” کمی آرام باش، شلوغ نکن، درگیر نباش، نگران دنیا نباش، حسرت دنیا نخور، به دیگران حسادت نکن. گذشته و آینده را رها کن، به عرض و طول خودت (یعنی اطرافت) کاری نداشته باش. حریصانه برخورد نکن، حرص و جوش نخور، آرام باش و خلاصه در یک کلام آب را گِل نکن تا در زلالی آب، عمق دریای وجود خودت را ببینی که از تو چه می‌خواهد؟ مدّتی معصیت نکن تا کم‌کم نیازش ر
بعضی آدمهاانگار چوب اند …تا عصبانی می‌شوند، آتش می‌گیرند،و همه جا را دودآلود می‌کنند ،همه جا را تیره و تار می‌کنند ،اشک آدم را جاری می کنند ...ولی بعضی‌ها این طور نیستند ؛مثل عود اند ...وقتی یک حرف میزنی که ناراحت می‌شوند،آتش می‌گیرند،ولی بوی جوانــمردی و انصاف می‌دهند ،و هرگز نامردی نمی‌کنند ...این است که می گویند :«هر کس را میخواهی بشناسی، در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس.»
(( امروز یه نفر امدم پیشم یه مهرژلاتینی میخواست و در ظاهر ادم ع
یادم میاد تا یه مدتی خیلی کم حرف بودم. خبری از اظهار نظر بیخود و پرحرفی نبود. ولی نمیدونم چی شد ( البته تقریبا می دونم چی شد ) که تصمیم گرفتم پرحرفی کنم . به قول بقیه اعتماد به نفس داشته باشم . بگم ، بخندم ، شوخی کنم و ...خب از دور خیلی خوب به نظر میرسه . همه باهات دوستن . همیشه یکی هست که باهاش صحبت کنی و از فرط چرت و پرت گفتن بخندی . ولی امان از وقتی که هیچ کس اطرافت نیست . عادتت اینه که با همه حرف بزنی و بگی و بخندی و پای حرفای یکی بشینی . ولی نمیتونی ای
خرید کتاب رابطه عبد و مولا استاد پناهیان با همکاری موسسه عصر بیان معنوی انجام می شود.
*آب را گِل نکنیم ...*
” کمی آرام باش، شلوغ نکن، درگیر نباش، نگران دنیا نباش، حسرت دنیا نخور، به دیگران حسادت نکن. گذشته و آینده را رها کن، به عرض و طول خودت (یعنی اطرافت) کاری نداشته باش. حریصانه برخورد نکن، حرص و جوش نخور، آرام باش و خلاصه در یک کلام آب را گِل نکن تا در زلالی آب، عمق دریای وجود خودت را ببینی که از تو چه می‌خواهد؟ مدّتی معصیت نکن تا کم‌کم نیازش ر
{غرب و مهدویت - شماره 2}
 
ضرورت شناخت غرب، تابع برداشت ما از مهدویت است. جریان غرب که از دوره رنسانس دین را مخالف فطرت خود دیده بود، حیات بشر را بر مبنای نفسانیت و خود محوری بنا نهاد و استعمار کردن را حق خود برشمرد.
از طرفی مهدویت به دنبال جهانی سازی معنویت، عدالت و از بین بردن ظلم از سراسر عالم است؛ که از دل آن انقلاب هایی چون انقلاب اسلامی ایران سر برمیاورد.
بنابراین طبیعی است که غرب، مهدویت را با منافع خود در تضاد ببیند، با آن دشمنی کند و با ت
بنام خالق هستی
پیامبر اکزم صلی الله علیه و آله میفرمایند:
دشمن ترین تو همان نفسی است که درون توست
 
متاسفانه کمتر کسی به این نکته توجه دارد که دشمنی دارد از همه دشمن ها خطرناکتر زیرکتر و قوی تر
خودی که خود میپنداریم خود واقعی نیست این نفس است
اگر نفس را نشناختیم در هر رشته و موقعیتی که برای تحصیل برآییم داریم نفس را رشد میدهیم و نه خود واقعی را
چرا اینهمه تاکید شده است که عیوب خود را بشناس؟
چرا از ارکان توبه اعتراف است؟
در روایاتی از امیرالمون
سخنی از پیران به جوانان

حوزه/ ای جوان! من نمی
‌گویم، آنان که ربیع جوانیشان گذشته است می ‌گویند: «غافلی از قدر جوانی که چیست
// تا نشوی پیر ندانی که چیست»

خبرگزاری «حوزه»، / همه‌‌
ی حرفش این بود که «شما مرا درک نمی ‌کنید، بگذارید جوانی‌ ام را بکنم«! اما همه‌ ی
جوانیش خلاصه شده بود در یک موبایل و چت های گاه و بیگاهش، در یک هنذفری و شنیدن آهنگ
های ناب امروزی، در مرام رفاقت و رفیق ‌بازی، در فلان مد و لباس و آرایش، در بخور و
بخواب و بیهودگی ...

اما
این عشق،دروغین بود.متوجه میشی تمام مدت با کسی که دوستش داری،عاشق تو نبوده.اون،یه عشقی ساخت که پر از فریب بود.تو به ظاهر،قوی هستی،خوشحال و آروم هستیوقتی که تو آسیب دیدی،ناراحت هستی و آروم و قرار نداری.
تو همیشه فکر میکردی که این عشق برات خوب باشه اما چی شد؟
جوابش اینه:همچی الکی بود.این عشق دروغین بود!
تمام مدت تو این گودال عشق الکی بودی و تبدیل به کسی شدی که برات ناآشناس و حتی خودتم نمیشناسی،همیشه به خودت میگی:من کیم؟تو ،منی یا نه؟
خودتو پیدا
 
تک و تنها بودن همیشه خوب نیست . با کتاب ها دنیای بی روح و خاکستری ات می توانند به دنیایی بهتر و رنگی تر تغییر کند . با آنها دیگر تنها نیستی . کسی را داری تا باهاش درد و دل کنی اما اگر غرق در آنها شوی دنیای رنگارنگ ات سیاه و سیاه تر می شود . به اطرافت توجه کنلحظه ها را از دست نده . به زندگی ادامه بده . با لحظات زندگی ات زندگی کن . حسش کن . زندگی را حس کن . حس کن که تو همان دختری . دختری که مانند پرنسس ها بر صندلی شاهانه اش می نشیند . کتابش را باز می کند و رن
 
تک و تنها بودن همیشه خوب نیست . با کتاب ها دنیای بی روح و خاکستری ات می توانند به دنیایی بهتر و رنگی تر تغییر کند . با آنها دیگر تنها نیستی . کسی را داری تا باهاش درد و دل کنی اما اگر غرق در آنها شوی دنیای رنگارنگ ات سیاه و سیاه تر می شود . به اطرافت توجه کنلحظه ها را از دست نده . به زندگی ادامه بده . با لحظات زندگی ات زندگی کن . حسش کن . زندگی را حس کن . حس کن که تو همان دختری . دختری که مانند پرنسس ها بر صندلی شاهانه اش می نشیند . کتابش را باز می کند و رن
 
تک و تنها بودن همیشه خوب نیست . با کتاب ها دنیای بی روح و خاکستری ات می توانند به دنیایی بهتر و رنگی تر تغییر کند . با آنها دیگر تنها نیستی . کسی را داری تا باهاش درد و دل کنی اما اگر غرق در آنها شوی دنیای رنگارنگ ات سیاه و سیاه تر می شود . به اطرافت توجه کنلحظه ها را از دست نده . به زندگی ادامه بده . با لحظات زندگی ات زندگی کن . حسش کن . زندگی را حس کن . حس کن که تو همان دختری . دختری که مانند پرنسس ها بر صندلی شاهانه اش می نشیند . کتابش را باز می کند و رن
همه میگن شاعر خوبیه ....واااقعا خوب بود
همه میگن شعر خوبیه ...واااقعا خوبه ...
همه میگن نویسنده خوبیه ...جدااا فوق العاده اس!
همه میگن کتاب خوبیه ...جداااا شاهکار بووود!
....
گرفتمش!
خب حالا چیزی ازش فهمیدی؟؟؟
....
حتما کلاس داره دیگه !
فقط خااااک ...
با دنیای خودت زندگی کن‌‌‌‌‌‌‌...
اول دنیاتودنیاشو بشناس ...عقلتو باهاش میزان کن ...بعد قبولش کن!
وقتی یه دنیا و یه عااالم گفته کتاب فلان از فلان نویسنده روس شاهکاره ...آره امکان اشتباه اکثریت کمه...اما بهتره
 
تو کسی هستی که اگر محل کارت غیبت و دورویی بود از اونجا بیرون می اومدی و حاضر بودی بیکار بشی اما همچین جایی نباشی.. تو کسی هستی که من من نمیکردی و متواضع بودی در مقابل کسانی که.. تو کسی هستی که همیشه میگفتی خدا برکتشو میده.. تو کسی هستی که توانایی ها و استعداد هاتو با دیگران شریک میشدی و بدون منت ب بقیه یاد میدادی.. تو کسی هستی که دیگران برات مهم تر از خودت بودن.. تو کسی هستی که پاک و خالصانه خدمت کردی تو محیطی که بود... تو کسی هستی که هیچوقت غیبت ن
من میخواستم در مورد یه موضوعی باهاتون مشورت کنم. اونم ازدواج با کسی هست که قبلا مثلا تو دوران عقد جدا شده با یه شخصی که مجرده، و اینکه تا حالا به چنین موضوعی برخورد نکرده بودم و حالا که بهم پیشنهاد شده و ایشون به دلم نشسته دوست دارم نظر بقیه رو هم بدونم، که خوبه یا نه یا چه مشکلاتی به همراه داره و غیره.
در حال حاضر برام یه موضوع غیرممکنه چون تو ذهنم هیچ پیش زمینه نداشتم که یک روز ممکنه چنین شخصی سر راهم قرار بگیره، شاید هزاران موضوع در مورد از
Sаllа sаllа boşver sаllа
برقص و بلرزون خودتو ، بیخیال همه
 
 
Dünyа dönsün etrаfındа
بزار دنیا اطرافت بچرخه
 
 
Söyle söyle doymаdın mı
بگو ببینم سیر نشدی تو ؟؟
 
 
Şıkır şıkır hаy mаşаllаh
ماشالا چقدر پر زرق و برقی
 
Hele bir de hop de yаvrum
هوپ (ایست) بگو به خودت
 
 
Azıcık dа stop de yаvrum
یکم هم ساکت و ارام باش
 
 
Bаğırsаm vurdumduymаzsın
خودتو زدی به نشنیدن
 
 
Yа kime söylüyorum
مگه با تو نیستم !!
 
 
Amа аşkım ben dаhа doymаdım
اما عشقم من هنوز سیر نشدم !
 
 
Ohа! Doymаdın mı sen
وایسا ببینم! سیر نشدی تو ؟
 
 
Ohа! Yetmedim
بنام خالق عشق
 

کسی که می‌گوید من حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) را دوست دارم، امّا رفتارش در عمل مثل ایشان نیست، مشکلش این نیست که به یک «دوره ی آموزشی» نیاز دارد؛ مشکلش این است که حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) را «کم» دوست دارد. باید بیشتر او را دوست داشته باشد تا مثل او بشود.
نمی‌خواهد به او توصیه کنیم که «برو حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) را بشناس»، بلکه باید به او بگوییم «حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) را بیشتر دوست داشته باش.» البته افزایش
وقتی دولتسکایا درباره «مهاجرت درونی» مطلبی نوشت، 160 هزار
کامنت گرفت. یکی گفته بود: «درباره مهاجرت داخلی بسیار با تو موافقم؛ اگر با خودت
یکدل باشی، می توانی از ابتذال اطرافت فراتر بروی». فرد دیگری نوشته بود: «مهاجرت
داخلی حس لحظه است؛ یعنی بتوانی بین همه این اتفاقات، سلامت فکری خودت را حفظ کنی
و با احساس هماهنگی و شادمانی زندگی کنی...».
چیزی که اخیرا بیشتر بهش فکر میکنم اینه که "شناخت خود" کار سختیه اما تو شرایطی که هر کدوم از ما هر روز با توجه به تجربیات و شرایط، تصمیمات جدیدی میگیریم و خودمون رو تغییر میدیم که در نتیجه هممون یه جورایی در عین متنوع بودن؛ رو به تغییر هم هستیم، پس میشه گفت یه جورایی شناخت دیگران به مراتب از "خودشناسی" سخت تر هم می تونه باشه.پس کم کم دارم به این نتیجه میرسم به جای این که انرژیمو صرف این کنم که سر در بیارم تو مغز این و اون چی میگذره و دلیل رفتار فلا
وقتی ساکت میشی و تازه اطرافت رو میتونی با دقت ببینی،به این نتیجه هم میرسی که خیلی وقتا فقط زیادی سخت گرفتی به خودت.وقتی خودت به این باور برسی که خدا همیشه بهترین چیزا رو برات آماده کرده،خدا با مهربونی از همه چیز عالی ترینش رو بهت میده.یه بار اشتباه رفتم اما تصمیم گرفتم دوباره تکرار نکنم.هر چی بیشتر به آدمای اطرافم نگاه میکنم بیشتر به اشتباهاتم پی میبرم.گاهی فقط کافیه کمتر...حرف بزنی،فکر کنی و بیشتر برای خودت اهمیت قائل بشی.راستی یه اتفاق خوب
اوووه خیلی وقته واست ننوشتم،فکر نمیکردم این همه مدت نیمده باشم،دیگه سعی میکنم زود به زود واست بنویسم،جونم برات بگه که از وقتی شدی هفت ماه دقیقا از روز بعدش شروع کردی به سینه خیز رفتن،یعنی رسما دیگه سینه خیز میری،اولش وقتی شب بابا خونه بود میرفتی ولی بعدش دیگه از وقتی بیدار میشدی دیگه کارت همین بود،الهی من فدای تو بشم عششششقم،خلاصه این روزا سینه خیز میریو کل خونه رو رصد میکنی موقع غذا خوردن تمام مخلفات سفره اطرافش هستن و تو وسط سفره،گاهی و
بسم الله
باید با خودت مواجه شوی.یعنی تف کنی توی صورت هر چیزی که اذیتت میکند.دل ببندی به روزهای زیبا و عشق های اصیل،با حوصله باشی و کارهای زیبا بکنی.
باید با خودت مواجه شوی.روزهای گذشته را به خاطره ها بسپاری.مثلا فقط یادت بیاید خانه ی مادربزرگت چگونه بود.همین برای زندگی کافیست.گرمی پتوهای سنگین و غرق شدن زیر آن ها در شب های سرد زمستان.صبحانه های خواب آلود و رفتن به مدرسه.دویدن توی حیاط مدرسه و لذت بردن از خوب بودنت و خندیدن به کسانی که همیشه جای
چند هفته پیش داشتم برای بار چندم 3گانه‌ی ماتریکس رو می‌دیدم... فقط این بار تفاوتش توی این بود که به فیلم به چشم یه فیلم اکشن و ماجرایی و جذابِ هالیوودی نگاه نمی‌کردم! بیش‌تر از جنبه‌های رزمیش به حرفاشون گوش کردم... حرفای مورفیوس، حرفای اوراکل، حرفایی که نئو با آرکیتکت زدن....
حرف زیاد داره و اگه بخوام همشو بگم باید یه کتاب بنویسم (برای توجیه حرفم شما رو به کتاب "ماتریکس و فلسفه‌ی زندگی" ارجاع میدم!)
اما چند تا از نکته‌هاییش که برای خودم خیلی ع
 
 
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.
یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.
یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یاف
... یا رفیق من لا رفیق له ...
 
نگاهی به برنامه ام میندازم، دوباره باید ســــی صفحه حقوق بین‌الملل بخونم! می‌دونم تا غروب وقتم رو می‌گیره. 
دلم می‌خواد کاری که دوست دارم رو انجام بدم و کلی توجیه میاد تو ذهنم برای اینکه از زیر خوندن اون کتاب شونه خالی کنم: امروز هوا آلوده است و تو هم زمین‌گیر شدی _ اصلاً شاید گلو درد و سوزش چشمت به خاطر سرماخوردگی باشه _ فردا بخونش. 
دلم می‌خواد بشینم پای اون مقاله‌ی انگلیسی...یا یه فیلم خارجی ببینم، اما...
اما ب
یک زمانی عضو، وابسته و سرپرست سایتی شدم که کتاب نقد می کرد. آنقدر به آن وابسته بودم که سعی می کردم یک تنه سایت را رشد بدهم. در آن نقدهای خوب بنویسم و آنقدر بخوانم که مخاطب بفهمد سرپرست انجمن کتاب خوان است. یادش بخیر! 
روند نابودی سایت ذره ذره بود. عدم اتحاد بین سرپرست ها، درگیری بین مدیران و از آن بدتر، جنگ قدرت برای یک سایت. من درگیر جنگ نمی شدم و حتی سعی می کردم آن را نبینم. سعی می کردم این مشکلات را نادیده بگیرم و برای سرپا نگه داشتن سایت بجنگم.
فال روزانه
فال روزانه یا طالع بینی روزانه
یکی از سرگرمی های رایج در فضای مجازی است. با خواندن فال روزانه خود و
دوستانتان می توانید برای دقایقی از دنیای واقعی فاصله گرفته و در رویاهای
خود غرق شوید. در ادامه برای مطالعه فال امروز خود با همدوره همراه باشید.
فال روزانه
فال متولدین ماه فروردین
این ماه برای تو تعیین کننده خواهد بود چون باید در فاصله آن تصمیم‌های
مهمی بگیری. در عشق و دوستی باید ثابت قدم بود و در زندگی همیشه پیشرفت و
ترقی را جستجو
می‌دونی؟
یه وقتایی خسسسته‌ای، ولی ته دلت از خودت و انتخاب‌هات و حتی چلنج‌هایی که توی مسیرت وجود داره راضی هستی...
این رضایته یکی از بروزهاش می‌تونه آرامش باشه.. می‌تونه باعث بشه که درونت و در ازاش بیرونت به آرامش قشنگی فرو بره... آرامشی که حتی به آدمای اطرافت هم منتقل میشه! و این اتفاق برای صدرا ارزشمنده :)
 
چالش که همیشه هست! مگه زندگی بدون چالش هم داریم؟ مگه میشه یه روز بگذره اما حال روحت بالا و پایین نشه؟ نه که نشه‌ها! ولی خییلی استثناست!
چه انبوهی در اطرافت ساخته اند. از همه رقم آمده اند به استقبالت: پیر و جوان و زن و مرد. هرکدام یک گوشی به دست دارند و به خیالشان، تو را در خویش غرق کرده اند! اما در حقیقت، خود در تو غرق شده اند، در لبخند دل ربایت. و چه ساده ای تو که بی هیچ واسطه و هیچ رمز عبوری، در اختیار مردمت هستی. پاره ای از تن شان شده ای. شاید هم آنها پاره ای از تن تو. از آن سوی، بچه ها با اوج سادگی خویش تو را می خوانند: سردار!نه حاج قاسم صدایت میزنند، نه آقای سلیمانی و نه عموجان. سرد
باید یاد بگیری که اتفاقات دور و اطرافت رو خوب مشاهده کنی و همیشه آماده باشی و خودت رو هر روز پرورش بدی
با مشاهده کردن باید یاد بگیری که به اتفاقات زندگی‌ات پاسخ بدی نه این‌که بهشون عکس‌العمل نشون بدی.
آماده بودن بهت کمک می‌کنه که افاقات پیش‌رو برات دردسرساز نشوند.
پرورش دادن روحیات جستجوگرت بهت کمک می‌کنه که تغییرات جدیدی که در زندگی‌ات می‌دی کارساز باشند.
ادامه مطلب
چه انبوهی در اطرافت ساخته اند. همه به پیشواز تو آمده اند: پیر و جوان و زن و مرد. در آن هیاهو، شاید گمان شان این باشد که تو را در خویش غرق ساخته اند! اما در حقیقت، خودشان در تو غرق شده اند، در آن لبخند دل ربایت. و چه ساده ای تو که بی هیچ واسطه و هیچ رمز عبوری، شانه به شانه ی مردمت ایستاده ای. پاره ای از تن شان شده ای. شاید هم آنها پاره ای از تن تو. از آن سوی، بچه ها با صفا و صمیمیتی وصف ناشدنی تو را صدا میزنند: سردار!یعنی از میان القاب گوناگون تو، «سردار
به نام او
 
 
گاهی وقتا غم و ناامیدی جوری قلب آدم رو به درد میاره که از شدت پریشونی گاهی حواست نیست و رو میکنی به خدا و میگی:خدایا تو رو خدا...یا میگی،خدایا به خدا دیگه...حال خوبی نداشتم نمیدونم چرا ولی دلم هوای قرآن خوندن داشت.نماز خوندم قرآن برداشتم، توی دلم گفتم باهام حرف میزنی؟:)قرآن که باز کردم با این آیه روبه رو شدم
وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَاو جنبنده ای در زمین نیست جز آنکه روزیش بر خداست!
یعنی ببین من
مدتهاست که فلسفه در شرق و غرب با بحران روبرو شده است و اکنون چند قرن است که متفکر اصیلی وجود ندارد تا نظام فلسفی مورد اعتمادی ارائه کند. یک دلیل بحران در فلسفه سبک زندگی مدرن است که باعث شده انسانها فرصتی برای اندیشیدن نداشته باشند. در دوران مدرن فقط نامی از فلسفه باقی مانده است و اکنون فلسفه  نام رشته ای دانشگاهی است.  در گروههای فلسفه نیز  عمدتا افرادی شاغل هستند  که در برابر حقوقی که دریافت می کنند، به دانشجویان علاقه مند  مطالبی را آمو
می‌دانید روز تولد واقعی آدم کی است؟ روزی که برود برای ثبت نام یک‌جایی، سنش را بپرسند، بگوید: «من  پنج سا... وای نه. اشتباه گفتم. پاکش کنید. چند ماه پیش شیش سالم شده.» این روز، حتی از روز تولد شناسنامه‌ای آدم‌ هم غم‌انگیزتر است. روزی که یکهو یک سال کوبیده می‌شود توی صورت آدم. 
بعد از آموزشگاه می‌زنی بیرون، روی پله‌ی ورودی می‌نشینی و با خودت دو دوتا چهارتا می‌کنی که چطور گذشت این یک‌سال؟ چی‌تر شدی؟ بزرگ‌تر؟ عاقل‌تر؟ مهربان‌تر؟ احمق‌تر؟
سلام چیهیرو 
وقتی تصمیم گرفتم یه شخصیت واسه نامه م انتخاب کنم، فقط تو اومدی تو ذهنم. کلی فیلم تو ذهنمه اما تو تاثیرگذارترین شخصیت دوران کودکی من بودی. یادمه وقتی کوچیک بودم و برادرم رفت خدمت سربازی دستگاه دی وی دی و تلویزیونی که تو اتاقش بود موقتا به من رسید و من با ذوق هر هفته یه دی وی دی می خریدم و انقدر نگاه می کردم تا دستگاه هنگ کنه و مادرم نصفه شب با داد مجبورم کنه مشقامو بنویسم. اوایل طرفدار فیلم های باربی بودم و دنیای پرزرق و برقشون... وق
نمی دونم چرا خیلی چیزی به ذهنم نمیرسه . شاید چون انتخابِ خیلی چیز ها دست من نبوده و دست تقدیر زندگیم رو شکل داده . همون دستی که من رو در جوار امام رضا به این دنیا آورد . همون که تعیین کرد که یک شیعه ی دوازده امامی باشم . همون که من رو به دبیرستان آینده سازان برد و با دوستانی آشنا کرد که باعث تغییر مسیر زندگی من شدن . همون دستی که روشنا رو به عنوان اولین و آخرین گزینه سرِ راه من قرار داد . همون دستی که به من اشاره کرد و دستور هجرت داد ... همون دستی که ...
هستی عزیز، سلام!
امیدوارم حالت خوب باشد. امروز دلم برایت تنگ شده و تصمیم گرفته ام برایت چیز هایی را بازگو کنم که بعید می دانم به یاد داشته باشی.
اول از همه اینکه، لطفا لطفا لطفا گاهی سری به خودت بزن دختر! میدانی چند وقت است که منتظرم در چوبی و قدیمی خانه ام را به صدا در آوری تا با هم چای خوش عطر لاهیجان بخوریم و از هر دری سخن بگوییم؟ انقدر هم تقصیر را گردن مدرسه ات نینداز!
هرچند، هم اکنون که از حل تمارین عربی ات زده ای و در حال نوشتن نامه ای به خود
هستی عزیز، سلام!
امیدوارم حالت خوب باشد. امروز دلم برایت تنگ شده و تصمیم گرفته ام برایت چیز هایی را بازگو کنم که بعید می دانم به یاد داشته باشی.
اول از همه اینکه، لطفا لطفا لطفا گاهی سری به خودت بزن دختر! میدانی چند وقت است که منتظرم در چوبی و قدیمی خانه ام را به صدا در آوری تا با هم چای خوش عطر لاهیجان بخوریم و از هر دری سخن بگوییم؟ انقدر هم تقصیر را گردن مدرسه ات نینداز!
هرچند، هم اکنون که از حل تمارین عربی ات زده ای و در حال نوشتن نامه ای به خود
هوالمحبوب
زمانی که کلی اتفاق در اطرافت رخ می‌ده، قاعدتا حرف زیادی باید برای گفتن  داشته باشی، من اما این روزها بیشتر سکوتم تا حرف. سرم بازار مسگرهاست، به چشم خودم شرحه‌شرحه شدنم را می‌بینم. از این همه تلاش بی‌وقفه برای سر و سامان دادن به اوضاع خسته و کلافه‌ام. هم زمان پیش بردن کار و درس و نوشتن سخت است، از عهدۀ من خارج است. بی‌صبرانه انتظار سی آبان را می‌کشم تا خلاص شوم از این همه استرس و فشار مضاعف.امروز توی مسیر خانۀ داستان، دقیقا داشتم
دستهایت را تمییز بشوی!چشمانت را که پیش از اینها سهراب گفته بود، شاید فلسفه اش این باشه که بشویی تا آنچه دیدنی است بهتر ببینی و آلودگی چشمانت به بدی های اطرافت پر و بال ندهد..این روزها مردم شهرم مدام در حال ترسیدن و فرار کردن هستند.گویی قحطی و خشکسالی دوباره به خواب یوسف شهر آمده.دروغ چرا من هم گاهی می ترسم..گاهی از بیماری و قرنطینه شدن و گاهی از ترس از دست دادن..دوری، آدمی را به زمین گرم می زند خودش می شود و خودش..انگار این زمین گرد یک آدمی داد ؛ ه
وقتی میخوابیم ذهن خودآگاه کنترل رو به نا خوداگاه میده در نتیجه روند خواب پیش میاد 
گاهی میشه از قصد ما خودمون به خواب میزنیم تا در حالت بیداری وارد خواب بشیم که ضمیر ناخودآگاه  فعالیت رو به دست بگیره در حالی که ما بیداریم درواقع ضمیر ناخودآگاه رو گول میزنیم 
 
به این میگیم خلسه آگاهانه که به وسیله تلقین یا هیپنوتیزم رخ میده در این حالت تلقین پذیری به شدت بالا هست و خب در این حالت ایستگاهی پیدا میکنیم برای خروج آگاهانه(برونفکنی) و خواب آگاها
گاهی وقت ها نون توی متفاوت بودنه. حالا این نون می‌تونه هر چی باشه، توجه، پول، احترام و اعتماد به نفس کاذب یا غیرکاذب. نتیجه هم می‌تونه هر چی باشه، مثبت باشه یا منفی ! خیلی وقت‌ها می‌بینی شخصی برای هر چیزی که پیش میاد، حتی یه چیز خیلی عادی که شاید بازخوردها و فیدبک‌های تقریبا مشابه داشته باشه (با وجود تمام تفاوت‌هایی که موجوده)، میاد تا اصل موضوع رو نقض کنه. تا این‌جا مشکلی نیست، چون سلیقه ها، افکار و برداشت‌های آدم‌ها متفاوت هست. مشکل از
واقعا دست کسی که گفته انسان با نخستین درد آغاز می شود درد نکنه و نشکنه الهی  شاید پیش خودش فکر کرده نخستین درد ما تولدمون بوده تا یه زمانی  اصلا مهم نیست چرا به دنیا اومدیم چرا هستیم که این درد بلا گرفته یادمون می یاره اتفاقا باید مهم باشه و بفهمی چرا یهو فیلسوف می شیم کی جز درد این بلا رو سرمون می یاره وقتی درد داری اتفاقا زیاد فکر می کنی چرا تو و اصلا با چه زوری از پسش بر می یای اره بالاخره می گذره تا درد بعدی یکی می گفت درد باعث تکامل می شه و
اگر می خواهید در زندگی به خواسته هایتان برسید باید خوب روی این سوالات تفکر کنید، مطالب زیر را بخوانید و به سوالات ابتدایی "به طور عمیق فکر کنید" در ادامه راز هایی را به شما خواهم گفت که دلیل زندگی فعلی تان را برایتان روشن می کند.
پیش نیاز ها
هدف زندگی من چیست؟
قبل از اینکه بخواهید برای خودتان هدفی تعیین کنید یا به هدف خاصی دست پیدا کنید باید بدانید که همه هدفی دارند، قبل از اینکه این سوال را از خودتان بپرسید، بپرسید که هدف فعلی من چیست؟ 
 
هدف
اگر از من بپرسید که 10 سال اخیر را چگونه گذرانده ای خواهم گفت که از این شاخه به آن شاخه پریده ام و حتی گاهی اوقات چنین تغییر شاخه ای در عرض یک تا دو ثانیه رخ داده است. اما حالا افسوس میخورم که چرا بیشتر دست به عمل نزدم و بیشتر و عمیق تر بی ثبات نبوده ام.
 
خودت را بشناس
چطور می توانی خودت را بشناسی وقتی هیچ کار جدیدی انجام نمیدهی؟ با فکر کردن نمی توانی خودت را بشناسی. دست به عمل بزن و خودت را در بدترین و سخت ترین چالش ها قرار بده، از نقطه ی امن زندگی
واقعیت زندگی، همان چیزی است که همه ی ما باید خودمان را با آن تطبیق دهیم. ژان پیاژه می گوید هوش توانایی انطباق با محیط است. اگر نتوانی با محیط سازگار شوی، شبیه ویروسی خواهی شد که لاجرم باید از بین برود.
واقعیت چیست؟
واقعیت فکر تو نیست. واقعیت احساس تو نیست، واقعیت امیال و آرزو های تو نیست. واقعیت رک، صریح و شفاف برای تو ظاهر می شود، به شرطی که بخواهی تا ببینی، کنجکاو باشی، و فقط به واقعیت به همان شکلی که هست بدون افزودن چاشنی فکر و احساس توجه کنی
لطافت خوندن کتاب شعر،
اونقدری هست که تو رو برای مدت کوتاهی که انتخابش کردی تا باهاش همراه بشی، از دنیای رنجور دور و اطرافت رهایی ببخشه. " خورشید و گل هایش " دومین کتابی بود که از این نویسنده خوندم و واقعا لذت بخش بود برام. تصویرسازی فوق العاده و متن سهلی که هر کلمه اش به قلبم می نشست.
در یک توضیح مختصر :این کتاب،  شعری از زبان همه ی زن هایی که خودشون رو زیبا میبینن و بیان احساساتی که سرکوب شدنه.
توصیه می کنم به اون کسی که:
میخواد فارغ از دنیای اطر
زندگی کردن هنر می‌خواهد و به نظر بعضی (اکثرا؟) سخت است.
برای همین باید برای آن آماده بود و فنون زندگی را آموخت. اما حقیقتا برای گرفتن مدرک در رشته هنر زندگی چه درس‌هایی را باید یادگرفت؟!
 
یکی از راه‌های یادگیری دروس زندگی خواندن کتاب‌های اندیشمندان بزرگ است. یک کتاب ساده اما پر مغز در این میان کتاب شازده کوچولو است که بهترین ترجمه کتاب شازده کوچولو با ترجمه احمد شاملو می‌باشد.
 
این کتاب به هر کسی که می‌خواهد زندگی کند توصیه می‌شود. به هر
هنوز چشمم گرم نشده بود که مادر صدا می زد: «پاشو دختر. این دفتر دستک رو از اطرافت جمع کن زشته مهمون میاد».
حرکتی کردم و خواب و بیدار به بهانه جمع نکردن جواب دادم: «مامان! کتاب و دفتر و خودکار زشته ولی دوتا کاسه شکسته بخریم بزاریم دکور زشت نیست؟ کلی با کلاسه. عید ملت رفتند مسافرت و مهمونی ما هم نشستیم سر کتاب و دفتر. کجاش زشته؟»
- «پاشو دختر این حرف ها فایده ای نداره. الان بتول خانم میرسه آبروی منظم بودنت میره».
- «کی؟ بتول خانم دیگه کیه؟».
- «بتول
آشنایی با معارف مهدویت 

☝️اولین وظیفه ی شیعه ی امام زمان (عج) و منتظر حضرت، شناخت امام است، آقا امامت را بشناس!؟ بدان که امامت چه کسی است! 
آقا من می شناسم، فرزند امام حسن عسکری (ع)ست،متولد 255 است ،غیبت صغری کرده،الان غیبت کبری ست،ان شاءالله می آید !! این شناخت که نشد شناخت!؟اگر قرار باشد شناخت این باشد؟! دشمنان ما بیشتر از من و تو امام را می شناسند..!!  ⚠️
⚠️در سازمان سیا آمریکا یکی از قطورترین پرونده ها٫ پرونده امام زمان (عج) است ،فقط عکس آقا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها